پشت کاجستان ، برف. برف، یک دسته کلاغ. جاده یعنی غربت. باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب. شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط. من ، و دلتنگ، و این شیشه خیس. می نویسم، و فضا. می نویسم ، و دو دیوار ، و چندین گنجشک. یک نفر دلتنگ است. یک نفر می بافد. یک نفر می شمرد. یک نفر می خواند. زندگی یعنی : یک سار پرید. از چه دلتنگ شدی ؟ دلخوشی ها کم نیست : مثلا این خورشید، کودک پس فردا، کفتر آن هفته. یک نفر دیشب مرد و هنوز ، نان گندم خوب است. و هنوز ، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند. قطره ها در جریان، برف بر دوش سکوت و زمان روی ستون فقرات گل یاس. سهراب سپهری |
درباره من
تماس با من آرشیو مطالبفرصتعشق یعنی........ کاش می شد.... دلم گرفته شعر دلتنگی هنوز به خاطرم هست دیدی ای دل غم ِ عشـق دگر بار چه کرد از عشق مردن.... تا کی؟ دلم گرفته... خداحافظ گل لادن .... یک دل تنها دوباره دل هوای با تو بودن کرده.... رفتی و بی تو دلم پر درده تا تو رفتی من تموم قصه هام قصه تــــــوست آخه دل من دل دیوونه ی من دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت گریه نمی کنم بودنم برات شده عذاب یار من کجاست؟ همه چی آرومه..... کسی را که خیلی دوست داری..... چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی ست نباشی همیشه با تو هستم نفس می کشم دوره ارزانی فقط خودمو خودت ... پیوندهای روزانه
|